به یکی از دوستانم قول دادم در موردش بنویسم. من یکی از افرادی بودم که الان بهتر از 10 ani se lupta să se schimbe „sistemul ticăloșit” din cercetare, کجا روی فایل ها, بدون انجام کار زیادی, شما می توانید دور بروید. در بود 2008, وقتی در انجمن مربی بودم, که خیلی زود از آن ناامید شدم. فقط, همانطور که می گویند, مراقب باش چه آرزویی داری, که ممکن است برای شما اتفاق بیفتد! و همینطور هم شد! اتفاق افتاد! الان خیلی بدتر شده! Nu mi-am dat seama despre cât de departe poarte merge mintea criminală umană… Și sigur, همه اینها همچنین تصور من را از اینکه جنایات نامیده می شوند تغییر داد, در مورد اینکه جرم یعنی چه. من قطعاً برای کسی که بتوانم در جیبم بگیرم و یا حتی در خانه ام شکارم کند، شفقت و دوستی بیشتری خواهم داشت., نسبت به برخی از محققان به اصطلاح, که کشف کرده اند چگونه به طور قانونی پول مالیات دهندگان را سرقت کنند, و هیچ قانونی نمی تواند آنها را دستگیر کند. و, من در میانه دزدی مداوم زندگی می کنم. فقط این که بسیاری از مالیات دهندگان می خواهند به این سیستم ایمان داشته باشند.
Am prins doctoratele „altfel”, که اغلب در پرونده بودند. Numai că… nu întotdeauna. یکی دیگر برای همیشه فرار کرد. بر اساس یک کشف, حداقل یک مشاهده. احتمالاً به اندازه ای که لازم است. بعد مشکل از معرف ها بود, حالا مشکل مثل همیشه قدیمی است: منابع انسانی. در هر جای دنیا, ایده های واقعا اصلی نادر هستند. اکثر دکتراهایی که من می شناسم, که من در آن شرکت کردم, لیاقت اعطا شدن را نداشتند. هیچ ارزشی برای علم ندارد, و نویسندگان آنها, حتی اگر آنها به نوعی طبق قوانین بازی کنند, اگه همینجوری بمونم, آنها هرگز محقق واقعی نخواهند بود. زیرا آنها هرگز مشکل علمی نداشتند, در مورد طبیعت, در مورد جامعه. آنها حتی نمی دانند چگونه یک استدلال را استدلال کنند. اما آنها می دانند چه کار کنند؟? مقالات ISI. چگونه چنین بی سوادهای کارکردی می توانند ده ها یا صدها مقاله ISI بنویسند? ساده, چون آسان است, آنها دستور العمل هستند! و, این دکترا از این به بعد, اغلب بر اساس بسیاری از مقالات ISI بدتر از مقالات حافظه غمگین هستند. غیر قابل مقایسه, از چیزی که دیدم.
در کتابی نوشته کاپیتسا, برنده جایزه نوبل, نویسنده گفت که چگونه رادرفورد, که با آنها کار کرده بود, او تعجب کرد که در آن دوران, در آغاز قرن بیستم, علم یک زندانی بود. حالا او فقط یک زندانی نیست, اکنون استاندارد شده است, ربات. به جای روبات سازی تولید, ما علم را روباتیک می کنیم. چگونه یک مقاله ISI در حال حاضر بسازیم? بیایید بگوییم, در شیمی, که در آن بیشتر وجود دارد. همانطور که یک فیلسوف گفت, که این سیستم اکنون توسط شیمیدانان ساخته شده است, که همه چیز تبدیل به یک موضوع ....شیمی شد. من مسائلی را که او مطرح کرد مطرح نمی کنم, در مورد تبعیض بی نهایت کسانی که در زمینه های دیگر هستند, مخصوصا اگر انگلیسی بلد نباشم, اگر آنها از فرهنگ های عجیب و غریب هستند. کاری که آنها انجام می دهند مهم نیست, سهم آنها در نظر گرفته نمی شود. در مورد این, من می دانم که یک نفر سعی می کرد کسانی را که در رومانی دکترا می دادند، نیش بزند, دوستی که می گفت چقدر مجلات خارجی او را می خواستند (اگر من نمی دانستم این پدیده چیست!), که از, در رومانی هیچ چیز ارزشی ندارد. لعنت بهش! اگر فقط اینطور بود! اگر مدارس تحقیقاتی رومانیایی وجود داشت, اگر بیشتر بود... در واقع همه کسانی که دکترای خود را در رو می گیرند، مدرک بین المللی خود را می گیرند, منتشر شده در مجلات بین المللی, و با تعداد مقالات این مجلات ارزیابی می شوند. پرولتاریای همه کشورها, متحد شوید! به طور دقیق تر ربات ها ...
نحوه ساخت مقاله ISI? یک پدیده مرسوم را پیدا کنید, روشی را پیدا کنید که می دانید کار می کند (حتی اگر کسی به من بگوید که چیزی را که من می خواهم امتحان نمی کند, که نمی داند کار می کند یا نه, بنابراین پیاده روی ضروری است, نه اکتشاف), هر چیزی را که می توان با آن روش اندازه گیری کرد، اندازه گیری می کند, که می دانید کار می کند (و اگر کار نکرد, روش هایی برای تنظیم نتایج به کار ابداع شده است), چند آزمایش انجام دهید, در واقع روش را تا جایی که ممکن است تکرار کنید, طبق قوانین بنویس, بدون ذره ای فکر, n مقاله, اعمال الگو. و بس, حرفه! این چیزی است که به نظر می رسد, همانطور که دوست داشتم بگویم, که دست داری, نه مغز! دیگر خبری از دانشجویان دکترا نیست که حتی نمی دانند چگونه در کتابشناسی جستجو کنند! که آن را به آنها بدهید, 2-3 سرفصل ها, در صورت نیاز. اگر پدیده مد است, روش, استنادها را دریافت خواهید کرد. اما اگر نه, و روش هایی ابداع شد. به آن بررسی همتایان می گویند. هیچ کس نمی داند چقدر همتا در آن وجود دارد. خوب، شما می توانید افراد خود را در معرض بررسی همتایان قرار دهید. و, مجلات از شما می پرسند. در واقع آن را تشویق می کند. اگر نظرات همتا را فهرست نکنید، به شما اجازه ارسال نمیدهند. و! درد من این است که چنین چیزی را پست کنم. و فکر میکنم از بین افرادی که میشناسم، چه کسی میتواند بفهمد که من چه میکنم. Și pun mereu aceiași oameni, تقریباً بدون استثنا یهودیان, که از, مردم فرهنگ هستند... خوب است که اروپایی های راست افراطی موثرتر نبودند!
درباره نقل قول ها, اگر چیزی جالب بنویسید, تکامل و پیری, من عمدتا چه کار کنم, چگونه توسط بسیاری نقل قول شود, زمانی که تمام افرادی که می توانند کاری که شما انجام می دهید را درک کنند و به آن علاقه مند شوند, که عموماً در این صنعت افراد علایق گسترده ای ندارند (من مقالات تاثیرگذار را دنبال می کنم, با نقل قول, با روش های روشن), در یک میخانه با اندازه متوسط قرار می گیرد? یک روز وقتی محققی از پاکستان که به فرضیه پیری من علاقه مند بود، تعجب کردم.. درک کرد! مثل خوب لعنتی! برخی از ما, علاقه مند به پیری, چیزی نگرفته بودند. او می خواست مرا در مقاله خود قرار دهد, همچنین چیزی با اتصالات, با پیری و تکامل. مطمئنا, چگونه می توانم چنین چیزی را بپذیرم??? آنها فقط همکاران من نیستند! که حرف زدن درباره این پدیده فایده ای ندارد, شناخته شده است. برخی مقالات ISI خود را با گذاشتن نام خود ضرب می کنند, چیز دیگری نگویم, در مقالات بر اساس ایده ها یا کارهای دیگران, دانشجو, دکتری, زیردستان. مطمئنا, در زمینه, سر و صدا بیشتر از ایده ها اهمیت دارد. اگر قبلا, چند دهه پیش, asta era considerat scârbos, الان عادی شده. فانتزی من با محقق پاکستانی یک همکاری واقعی بود, cu experimente pe animale… La noi în UE, همه چیز سخت تر و سخت تر شد. من قبلاً افرادی را داشتم که به مقالاتم علاقه داشتند, و غربی ها, اما بیشتر از فرهنگ های قدیمی, مردم چین, هندی ها. اما نمی دانم چقدر فهمیدند. چند روس پیدا کردم که فهمیدند. اما اگر شغلی می خواهید, شما چیزی جدید و بحث برانگیز نقل نمی کنید, که چشم اندازهای جدیدی را باز می کند, جهت گیری های جدید تحقیقاتی.
اما اول از همه, برای یک مقاله قابل استناد, باید با چیزی شیک باشد, از یک رشته مد روز, و خوانندگان زیادی داشته باشند. مجلات با فاکتور تاثیر بالا نیز همینطور هستند, توسط بسیاری خوانده می شود. منظورم این است که دوباره باید به چیزی محبوب برسیم, برای خیلی ها علاقه داشتن. به طور کلی, در رشته من, آنها برای پزشکان, با چیزی بالینی. اما آن مجلات, به عنوان یک سطح, آنها با آنهایی که مکانیسم هایی را ارائه می دهند مقایسه نمی شوند. اما مجلات با فاکتور تاثیر بالا چیزی دارند: من پول می خواهم. بسیاری! پزشکی ها, کمتر, اما آنهایی که در زمینه هایی که من منتشر می کنم, با مکانیسم ها, هزاران یورو! 3000, به عنوان مثال! در برخی, dacă ești din țari foarte sărace (حتی سوریه در زمان جنگ نیز در این لیست نبود), شما از پرداخت معاف هستید. من به چنین هجومیهایی فکر کردهام, اگرچه... من می دانم که چقدر با همکارم برای جست و جوی مجلاتی که برای چاپ پولی دریافت نمی کنند مبارزه کردم.! من یک لیست داشتم, cred că o am și acum… Când vedeam open access, من می دانستم. روی پول است!
اما اکنون در مورد نحوه عملکرد سیستم, چرا این همه مورد نیاز است؟: تحقیق با کمک هزینه است, یعنی تحقیق پول. کمک های مالی به انتشار بستگی دارد, به خصوص در مجلات با تاثیر بالا (روزنامه های علمی, همانطور که من صحبت کردم), سپس از کمک های بلاعوض پول به مجلات برای چاپ داده می شود, برای سایر کمک های مالی. به نظر یک طرح تجاری است? همین است! این چیزی است که در مورد آن است! در آزمایشگاه هایی که رفته ام, به جز برخی از یک موسسه کاملا شوم, اما در آن دانشمندان نیز حضور داشتند, اما من دیگر نیستم (فوت کردند یا بازنشسته شدند) اصلا بحث علم نبود, تحقیق کنید, من هم داشتم سخنرانی می کردم (چقدر بی ادب بود!), اما در مورد کمک های مالی, برنامه های کاربردی. چه بحث هایی! چه جنجالی! هیچی! همانطور که گفتم, بدتر از قبل است! Măcar înainte impostorii voiau să pară și ei altceva și îi invidiau pe cei care erau… Acum nimeni nu mai dă doi bani pe cei care sunt altceva, یعنی افراد پژوهشگر باید چه باشند. اگر تصور کنید که چیز دیگری در بیرون وجود دارد, شما اشتباه می کنید. همینطور است! اما داشتن پول بسیار بیشتر و بسیار بیشتر, یک ایده می خزد, چیزی جالب.
اما تاریخ علم نشان می دهد که ایده های جدید, اصلی, به نظر من سخت است, در زمان. چه به من در این دوران, حداقل گفتن احمقانه به نظر می رسد.
سیستم منسوخ شده است, بدبخت, بدبخت, ساخته شده توسط و برای متوسط, برای موفقیت آنها, نه برای توسعه علم. یکی از همکلاسی های زیست شناسی به من گفت, از کالج, کسانی که دستگاه هایی دارند که به آنها امکان آزمایش های زیادی را می دهد (آنچه در بالا آزمایشات نامیدم), آنها چنین سیستمی را می خواهند, که آنها چیزی برای نوشتن مقاله دارند, آنهایی که در مورد آنها صحبت کردیم, و کمک مالی بگیرند. من در ابتدای کارم به تئوری روی آوردم زیرا معرف نداشتم. اما فکر میکنم برای من خیلی خوب بود... دقیقاً برای آزمایشهای اصلی.
چه باید کرد? در این دوران? خیلی ساده! کل این نظام را لغو کرد, قبل از تولدم مورد انتقاد قرار گرفت, هرچند اون موقع خیلی بامزه تر بود. Cunosc profesori universitari americani care au lucrat în domeniu din anii ’70, که تعجب می کند که چه چیزی به دست آمده است.
اول از همه، چرا ما دیگر به مجلات نیاز داریم؟, زمانی که اکنون هر کسی می تواند فوراً نتایج خود را اعلام کند! وقتی رسانه های جمعی وجود دارد! نت وجود دارد! من می توانم برخی از نتایج را فقط برای ثبت یا برای اینکه مردم به دنبال من باشند بنویسم, اگر آنها آن را می خواهند, آنها نتایج من را می خواهند, اما داستان خبری برای همین است, خلاصه. یعنی داشتن نوعی بولتن علمی. و برای کسانی که نتایج من را با جزئیات می خواهند, من فقط دو کلمه دارم? خوب، اگر در مورد آزمایش های طول عمر و باروری در موش های پیر باشد (منتشر نشده, که آنها باید ثبت اختراع شوند و چگونه می توان از آنها سرمایه گذاری کرد), من فقط چیزی را دارم که می خواهم در چند برگه بنویسم? نه, من ساعت ها فیلم دارم, هزاران عکس. آنها می توانند آنچه را که من ندیده ام ببینند. این اتفاق می افتد و فوق العاده است, وقتی دیگران ایده ها و نتایج شما را بهتر از شما می بینند. من چیزی را می بینم که شما نمی بینید. این کاری است که من با دیگران انجام می دهم, هر بار از تقلبی بودن آنها می ترسید. اما تقلبی ها زمانی از بین می روند که بتوانید هر کاری را که انجام داده اید نشان دهید, کتاب های کار, شما حتی می توانید از خود در حال کار فیلم بگیرید.
مطمئنا, برای آن همه چیز باید رد شود. نحوه پذیرش, اگر مغز و وجدان داری, پرداخت شود تا منتشر شود? یعنی پول ملاک ارزش باشد? کسی که مدام در مورد سیستم ناله می کند, من هم, مثل خیلی وقت های دیگر, بگو, نگاه کن, این مال من است (de câte ori am luat țeapă așa!) او می گوید بله, باید پرداخت شود, که در غیر این صورت همه برای انتشار اردو می زنند. می شنوم! خب، اکثر مردم نمی خواهند چیزی منتشر کنند, هیچ کاری نمی کرد, اگر سیستم آنها را مجبور به دکتری بازی نمی کرد, از مقالات, برای پیشرفت در حرفه خود. Cum îmi zicea un medic care se înscrisese la doctorat, معلوم نیست روزی از آنها نپرسد. افرادی که اغلب دیگر هیچ تحقیقی انجام نمی دهند. من دعا می کنم, آنها دیگر درگیر بازی تحقیقاتی نخواهند بود... بلکه کسانی که باقی می مانند, بیشتر, نمی مانم که کرم تحقیقی او را می خورد (بیانی که من نقل می کنم), اما این کاری است که او باید انجام دهد. هدر دادن زمان برای تولید اقلام بی ارزش برای آنها آسان است, که سیستم به آنها پاداش می دهد. یادم می آید زمانی که فرضیه پیری را منتشر کردم. مطمئن بودم که در آن سال جایزه پژوهشی دریافت خواهم کرد. چه کسی بیشتر از من در رو انجام می داد؟, در رشته من? چه مکنده ای! من آن مجله را ندیدم, که با آنچه منتشر کردم مطابقت داشت, ضریب تاثیر زیادی نداشت! بر روی ضریب تاثیر داده شد. در سال بعد, یه ذره مزخرف گرفتم, همانطور که آنها را دیدم, حتی اگر آنها بر اساس ایده های من باشند, اما روی آن یکسری موجودات دیگر گذاشته شده بود که حتی نمی فهمیدند من با آن مواد چه می خواهم. من جوایز را با آنها تقسیم کردم (NURC), اگرچه برخی حتی نمی دانستند من چه کرده ام. مقاله را اینگونه قرار دهید, که استاد راهنما دکترا می خواست, که تعهدی داشت, جهنم می داند. درگیری هایی که با او داشتم را هم به یاد دارم, که من مقاله های بیشتری نمی خواستم, من پر بودم, من آنچه را که نیاز داشتم داشتم.
فکر نمیکنم خیلیها متوجه شوند که من اینجا چه نوشتم, اما شاید کسانی باشند که این کار را انجام دهند. مطمئنا, به نفع همه سیستم باید تغییر کند. اما چه کسی اهمیت می دهد زمانی که آن را در حال حاضر پر از کلاهبرداران! یکی, که فکر می کردم مال من است (ما مثل خون آشام ها دنبال هم می گشتیم), او به من گفت که از اینکه من چیزی در مورد تحقیق نمی دانم عصبانی است, اگر من در مورد پیش بینی صحبت می کنم, در مورد ایده های بزرگ. من نمی دانم تحقیق چیست, که در مراحل کوچک انجام می شود. و, بنابراین من باید از نتایج خود صرف نظر کنم, که آنها آن چیزی که باید باشند نیستند. با روش های امروزی، مندل شکست می خورد, و فرانکلین, که تجارت کرد و پس از آن به علم پرداخت 40 ساله, یک دیوانه. فکر نمی کنم رشته ای وجود داشته باشد که استعداد داشته باشد, مهارت های واقعی, نسبت به تحقیق کمتر بشمارند, و همچنین شایستگی فردی. نباید از مردم پرسید که چند اقلام دارند, اما چه مقالات خاصی نوشتند, آنچه به آنها مربوط می شود, آنچه آنها دوست دارند بدانند. اکثر آنها هرگز چیزی برای یادگیری ندارند. سیستم تبلیغاتی معیوب است, سیستم انتخاب ناقص است.
نتیجه: آنچه اکنون می بینیم! فاجعه دست کم گرفتن است!