مرد (به طور دقیق تر زن) – دمیورژ و تکامل

فراتر از نکات ظریف فلسفی مکاتب مختلف, از افلاطون, مدارس نوافلاطونی, گنوسی, „demiurg” vine de la un cuvânt grecesc care înseamnă „meșteșugar”, „artizan” și are legătură „a produce”, eventual „a crea”. اولین کسی که دید, دمیورژ در دیدگاه ویلیام پیلی نوعی ساعت ساز خواهد بود, citat de Richard Dawkins în „Ceasornicarul orb”, کتابی که به نوعی کتاب مقدس آتئیست های مبارز تبدیل شده است. مهم نبود که دیدگاه روحانی قرن نوزدهم نیز قدیمی بود, و در قرن بیستم, زمانی که کتاب داوکینز نوشته شد, تعداد کمی از او می دانستند. دنیای علمی, اما نه تنها, او به تازگی نسبیت و مکانیک کوانتومی را پشت سر گذاشته بود, از جمله تضاد ظاهری آنها, تا یک نظریه جدید برای آشتی دادن آنها. که همچنان منتظرش هستیم…

وجه مشترک دمیورگ در مکاتب فلسفی مذکور در واقع نوعی خدا خواهد بود. (حتی یک خدا, به گفته برخی با زئوس یونانی یکی شده است, به قول دیگران با یهوه عهد عتیق) که جهان را بر اساس اصول جهانی شکل می دهد (ایده هایی از نظریه افلاطون). Demiurgul e un fel de verigă lipsă dintre „unul” la Platon (منشاء, که سپس می توان آن را با خدای مسیحی یکی دانست) و جهانی که ما می بینیم. دمیورژ برخی از پتانسیل ها را تغییر می دهد, inclus în „unul” în lumea existentă. جالب است که قدیم ها چقدر شهود داشتند, că multe idei ale lor se verifică în știința modernă. اما جالب‌تر این است که علم تا چه اندازه به ایده‌های باستانی کمک می‌کند. یک علم مدرن چگونه به نظر می رسد که در فرهنگی بسیار متفاوت از فرهنگ غربی پدید می آید?

اما بر اساس علم کنونی دمیورژ چگونه خواهد بود? Păi dacă „unul” ar reprezenta mulțimea infinită a tuturor formelor potențiale de existență a naturii fizice, دمیورژ به معنای شانس است (یا بدشانسی) تاریخی که در آن قوانین طبیعت, که باعث می شود به دنیای ایده های افلاطون فکر کنید, آنها تجلی یافتند که منجر به پیدایش اشکال خاصی از هستی شد که ما می شناسیم. سوال باقی می ماند; این دمیورژ محدود به دنیای ما است, جهان شناخته شده یا به آنچه در جهان ناشناخته اتفاق می افتاد نیز اشاره دارد? دمیورژ در مورد ماده تاریک نیز حکمی دارد? ما راهی برای دانستن نداریم. احتمالا بله, یا دمیورژهای بیشتری وجود دارد…

اگر طبق علم روز, دمیورژ چیزی خلاف شهود است, در مورد فرمول ها چطور, برگه های فرمول دقیق تر, برخی, احتمالا بیشتر, încă nescrise… برای یک شیمیدان, دمیورژ جایی بین انتقال از فرمول های مکانیک کوانتومی به شیمی لاووازیه خواهد بود.. و, وجود عناصر در جدول مندلیف را می توان از مکانیک کوانتومی استنباط کرد, اما برای انجام تمام محاسبات لازم به چه رایانه ای نیاز است! در اینجا دمیورژ واقعاً شایسته نام خود است, یعنی صنعتگر, کسی که صنایع دستی می کند, اما در یک نسخه مدرن. اگر مدارهایش پرش کنند باید کار کند. چه کسی مردی را به چنین شغلی بسپارد?

و با این حال, ایده دمیورژ در ادبیات و فلسفه رخنه کرد, انسان موجودی فرهنگی است. انسان فرهنگ می سازد, زنده ماندن به فرهنگ وابسته است. انسان دنیای مادی و معنوی خود را می آفریند. او به نوعی صنعتگر دنیای خودش است, که متأسفانه بیش از حد گسترش می یابد (نابود کردن) و در جهان موجودات دیگر. برخلاف آنچه قبلاً تصور می شد, حیوانات هم دارند, در بسیاری از موارد, نوعی پروتوفرهنگ. پستانداران و پرندگان به یادگیری زنده ماندن وابسته هستند. آنها اکتشافاتی انجام می دهند و آنها را به همتایان خود منتقل می کنند. برخی حتی محیط فیزیکی خود را تغییر می دهند, جغرافیایی, مثل سگ دریایی. اما زندگی طبیعتاً ... دمیورژیک است. از باکتری ها, همه موجودات از نظر بیوشیمیایی محیط را تغییر می دهند, آن را برای سایر موجودات مناسب می کند, نه تنها نزدیکانشان. شروع با جو, سپس با خاک, بیوتوپ ایجاد موجودات دیگر به نفع کسانی است که در زنجیره غذایی بالاتر هستند. گونه ای که در بالای زنجیره غذایی قرار دارد, نوع انسان چگونه است, au rolul cel mai redus de „terraformare” în sens de transformare a planetei pentru a fi propice vieții, با استعداد بیوشیمیایی آنها نسبت مستقیم دارد. ما نمی توانیم سنتز کنیم, ما, oamenii și verii noștri, شامپانزه ها, حتی ویتامین C هم نیست. ما به ویتامین نیاز داریم, اما نه تنها (اسیدهای آمینه ضروری و غیره) زیرا ما نمی توانیم آنها را از طریق ژن های خود سنتز کنیم. باکتری ها به ما کمک می کنند. آنها را در اختیار ما قرار می دهند, مانند گیاهان. گیاهان استاد واقعی سنتز بیوشیمیایی هستند. ساخت پلی ساکارید از گازی با غلظت کم در جو چیزی است که هیچ معجزه ای ادعا نمی کند ...

سپس, او مرد دمیورژ است, وقتی تنها کاری که او می تواند در مورد زندگی انجام دهد این است که با تلاش برای تبدیل محیط خود به نفع خود، آن را از بین ببرد? Adică omul face „terradeformare”… Sigur că în economia vieții pe această planetă, باکتری ها و حتی حشرات مهم تر از انسان هستند. بدون باکتری و گیاه, حتی بدون حشرات, مردم خیلی سریع ناپدید می شوند, اما این گونه ها بدون ما خوب عمل می کنند. به هر حال, نقش پستانداران به عنوان حامل باکتری ها و دانه های گیاهی است...

در مورد کیفیت دمیورژ در فرهنگ چه می توان گفت, بر خلاف حد وسطی که به شرایط رایج رضایت می دهد? و با توجه به این بینش, اگر فقط به امینسکو فکر کنیم, مردان خوشبختی را در چیزهای انتزاعی جستجو می کنند, در خلقت, در حالی که زنان بیشتر با طبیعت ارتباط دارند, از دنیوی ها. این چشم انداز مربوط به دوران باستان است (قدمتی که به ما سپرده شده است, نه نابود شده), و تا همین اواخر ادامه داشت, حتی تا مارکس. کار زنان چیزی طبیعی بود, مردان مورد استثمار قرار گرفتند.

فقط, تعبیر فروید, „natura nu ține cont de exigențele (فانتزی ها) مردانه”.

در واقعیت, هنوز در موش ها, زنان فعال تر هستند, حیاتی تر, باهوش تر, سریعتر یاد بگیرید. چیزی که کمتر شناخته شده است, آنها همچنین بسیار تهاجمی هستند. حتی اگر در گرما باشند, آنها با نرهای در قفس بسیار ارضی و خشن هستند. جوندگان ماده پیچ و خم را یاد می گیرند یا سریعتر از طناب بالا می روند.

سپس به سمت نخستی ها می رویم, زنان خلاق هستند, کسانی که کشف می کنند, به خصوص زنان جوان. این چند ماکاک زن جوان ژاپنی بودند که شروع به شستن سیب زمینی های شیرین کردند و سپس آنها را در دریا شستند. (که شور است).  فرهنگ سیب زمینی تمیز و چاشنی شده توسط زنان ایجاد شده است. به شامپانزه, زنان جوان ماهیگیری مورچه را کشف می کنند, که با خجالت ارائه می کند, زیرا آنها, معمولا افراد غریبه در گروه, آنها موقعیت سلسله مراتبی پایین تری دارند. شامپانزه های ماده حتی شکار می کنند.

بعد نرها چیکار میکنن? رسوایی, cum spune Ioana Petra în „7000 years of patriarchy”. به طور کلی کاری که مردان انجام می دهند? خشونت علیه سایر اعضای گروه یا گروه های دیگر, بلکه شکار, آنها اقداماتی هستند که به وسیله آنها موقعیت سلسله مراتبی خود را در گروه تقویت یا تغییر می دهند. بنابراین من این کار را برای موقعیت خودم انجام می دهم, احتمالاً برای تقویت روابط بین آنها, نه به نفع گروه. آشنا به نظر می رسد?

تنها تغییر تفکر مردسالارانه می تواند نقش خالق را به انسان بدهد. یک کشیش ارتدکس گفت که ارتدکس با زنان دوست است, که عیسی از یک زن متولد شد. După cum i-a replicat o femeie ghid „era culmea să se nască dintr-un bărbat”. آیا اینطور است, فقط مردها مردسالاری را به دنیا نمی آورند, در غیر این صورت آنها فرهنگ ساز هستند, از معنویت, از هر چیزی. چگونه این ایده در جوامع قدیمی تر دیده می شد? با همان شگفتی که از این به بعد با بسیاری از ایده ها نگریسته می شد...

تصویر الهه آسمان در نقاشی های دیواری مصری دیده می شود, مهره, که هر روز با خدای زمین جفت می شود, تولد خورشید. الهه آسمان الهه بلندی هاست. اما در بیشتر فرهنگ های باستانی, یک الهه مادر مسئول خلقت بود. اسطوره های عهد عتیق از اسطوره های قدیمی تر سرچشمه می گیرند, از فرهنگ های دیگر (گاهی اوقات مخلوط). حوا یک الهه بود, که نمادش مار بود, این نقش را در بسیاری از فرهنگ ها به عنوان نمادی از تولد دوباره به دلیل پوست اندازی آن دارد. خلقت معمولاً زنانه به نظر می رسد. ژیمناستیک فکری زیادی برای نامگذاری یک موجود لازم است, چه غیر مادی و چه به صورت آگاهی, care a creat lumea ca fiind „tată”.

الهه کالی از سرخپوستان باستان, به عنوان نیروی خلاق نهایی, با ظرفیت تخریبی زیاد, طبیعت را بسیار بهتر از یک خدای دانای کل توصیف می کند, قادر مطلق و خیرخواه. از بسیاری از مکاتب و توضیحات فلسفی که به راحتی توسط تیغ اوکام بریده می شود، در امان است. کالی به راحتی شرارت دنیا را توضیح می دهد. طبیعت قوانینی دارد, خلقت بر اساس آنها انجام می شود. شر زمانی به وجود می آید که برخی از فعل و انفعالات ارائه شده توسط آن قوانین تأثیرات مخربی بر اشکال وجود ماده داشته باشد.. گاهی به فکر لغو قانون جاذبه در مجلس می افتی. وقتی چیزی را می شکنید یا وقتی زمین می خورید. یا وقتی زلزله میاد. شر اجتماعی, بسیار پیچیده تر, علل مشابهی دارد. تفاوت این است که آنها کمی شناخته شده اند. شر روانی, درد, رنج کشیدن, همچنین. شر نوعی انرژی منفی خواهد بود (کمبود) یا مثبت (معمولا بزرگ) care afectează homeostazia unui sistem. سرما, گرما, بلکه تابش الکترومغناطیسی با طول موج کوتاه, خیلی انرژی, آنها به موجودات زنده آسیب می رسانند. اگر به آن فکر کنیم, در زندگی و جامعه همه چیز خیلی متفاوت نیست.

برای فیلسوفان باستان, در مورد فیلسوفان کلیسا, یک دمیورژ نوعی آگاهی خلاقانه داشت. ما نمی دانیم امروز آگاهی چیست, حتی اگر واقعا وجود داشته باشد یا اگر فقط یک فیلم باشد که دانلود عصبی روی ما پخش می شود در حالی که ما بیدار هستیم. طبق علم روز, conștiința nu există în afara unui sistem nervos, حتی بیشتر, از یک مغز توسعه یافته. هوشیاری فیلوژنتیکی حیوانات دور را داشته باشید? تعامل دارند, به طور غیر منتظره طولانی واکنش نشان می دهد, حتی اگر مغز نداشته باشند. Cartea „În mintea unei caracatițe” de Sy Montgomery ne arată câteva comportamente incredibile ale unor ființe literalmente fără creier. تجربیات قدیمی تر با گیاهان نشان می دهد که آنها نیز واکنش نشان می دهند. اما سیستم عصبی ندارند, سخت است که چیزی مانند آگاهی را به آنها نسبت دهیم.

همچنین به گفته فیلسوفانی که به دنبال منشأ شر بودند, ماده و واقعیت, او منشأ شر است. وجدان خوب است. اگر بتوانیم خود را از ماده رها کنیم, از شر دوری می کنیم. اما بعد نمی دانستند موضوع چیست. چگونه ماده را از خواص آن که باعث ایجاد آگاهی می شود جدا می کنید؟ (و چه کسی می داند که آنها به چه چیز دیگری در سیارات دیگر منتهی می شوند), زمانی که خلاء کیهانی خود دارای خواص فیزیکی باشد? طبیعت, همانطور که برخی از فیزیکدانان می گویند, او باهوش است.

و با این حال, قدیم ها تا حدودی درست می گفتند. وجدان (حالا اسمش را چی میزاریم) توسط برخی از سلول ها با خواص متفاوت از سایر سلول های زنده ترشح می شود. این سلول ها, نورون ها, این کار را نمی کند (بیش از حد) تقسیم کنید, اما آنها بسیار پرانرژی و خواستار هستند. بدن حیوان نه چندان با استعداد بیوشیمیایی به آنها غذا می دهد تا به رهایی خود از عوامل خارجی کمک کند. حیوانات از خطر فرار می کنند یا به دنبال منابع ماده و انرژی هستند, معمولاً سایر موجودات با استعداد بیوشیمیایی. تکامل حیوانات مبارزه برای رهایی از تأثیرات محیطی است, față de lumea materială. O inteligență superioară, مثل انسان, در بدنی شکننده قرار دارد, که مصرف کمی دارد و انرژی را به راحتی ذخیره می کند. انسان دارای مغز و هوش عظیمی است که می تواند با آن هماهنگ شود زیرا بدنی دارد که در یک وعده غذایی کمتر مصرف می کند. Aceasta e ideea pe care am prezentat-o în „Civilizația foametei / o altă abordare a umanizării” (مطمئن, یکی عمدتا بیوشیمیایی). اخلاق و سایر خصوصیات روانی نوعاً انسانی از مدیریت برتر انرژی ناشی می شود. نیچه می گفت که معیار ارزش انسان، ظرفیت رنج کشیدن است.

در بسیاری از گونه ها, اما به خصوص انسانی, زنان در ذخیره و مدیریت انرژی و در سطح سلولی متخصص تر از مردان هستند. این یکی از دلایلی است که چرا آنها در بیشتر گونه ها عمر طولانی تری دارند.

انتشار محیطی, وابستگی به ماده به هر معنا, به نظر می رسد آنچه ما آگاهانه به دنبال آن هستیم, نه فقط به صورت غریزی. طبق برخی مطالعات, نتفلیکس برای اکثر مردم از ورزش و حتی رابطه جنسی لذت بخش تر است. راهبانی که بدن شما را به خاک و خون کشیدند در مورد رهایی که تکنولوژی مدرن به ارمغان آورده است چه می گویند؟?

آمالیا دیاکونس, «مرد (به طور دقیق تر زن)-دمیورگ و تکامل» در Anthropos. مجله فلسفه, هنر و علوم انسانی شماره. 6/2023

Autor